درمان کبد چرب
درمان یرقان
رفع دندان درد
سفید کننده دندانها
ضد تورم
خشک کردن زخمها
تصفیه کننده خون
درمان کبد چرب
درمان یرقان
رفع دندان درد
سفید کننده دندانها
ضد تورم
خشک کردن زخمها
تصفیه کننده خون
ابرهای آن از سولفوریک اسید تشکیل شدهاند و سطح آن بهاندازهای داغ است که حتی میتواند سرب را هم ذوب کند. بادهای آن شدید و طوفانزا هستند؛ بههمیندلیل هیچکدام از رباتهای کاوشگر نتوانستهاند بیش از دو ساعت روی سطح خشن این سیاره دوام بیاورند، اما دانشمندان بهدنبال درک بهتری از رویدادهای سطحی این سیاره هستند و بههمینسو، برنامهی آیندهی آنها فرود سطحنشینهای قوی روی سیاره است.
بیان این حقیقت ممکن است برای بسیاری از مردم تکان دهنده باشد.اگر شما تا کنون یک فنجان قهوه،نوشابه،یک فنجان چای و یا یک قطعه شکلات مصرف کرده باشید،باید بدانید که رایج ترین ماده مخدر را مصرف کرده اید.چون در تمامی موارد فوق کافئین وجود دارد و کافیئن هم جزء مواد مخدر است. آیا واقعا کافئین جزء مواد مخدر است؟
متخصصان پزشکی واژه مخدر را به موادی اختصاص می دهند که باعث بروز تغییرات شیمیایی در بدن می شوند که این گونه تغییرات به صورت تغییر در خلق،ادراک و حالت تعادل روی می دهند.با وجود محبوبیت کافئین ،بسیاری از متخصصان از گذشته تا به امروز به دنبال پاسخ این سوال هستند که واقعا کافئین مفید است یا مضر؟
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلو اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:
دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار میشود دعوت میکنیم!
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت میشدند، اما پس از مدتی کنجکاو میشدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آنها در اداره میشده که بوده است.
این کنجکاوی تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد میشد، هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر میکردند این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هرحال خوب شد که مرد!
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم.
مرد اول میگفت:
«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشهام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم، ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم
روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دستفروشی میکرد؛ از این خانه به آن خانه میرفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی میکرد. تصمیم گرفت از خانهای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانهای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.
دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
یک متخصص طب سنتی با تأکید بر اینکه نباید در فصل گرما غذاهای گوشتی، سرخکردنی و غذاهای با طبع گرم مصرف شود، گفت: سکنجبین که ترکیبی از عرق نعنا، سرکه، آب و عسل است، بسیار مفید بوده و خاصیت رفع عطش و انرژیزایی خوبی دارد.
نعمتالله مسعودی متخصص طب سنتی درباره «راه های مقابله باگرمازدگی در فصل تابستان»، اظهار داشت: باید توجه کنیم که اکنون در فصل گرما هستیم؛ در نتیجه ضرورتی ندارد تا وعده غذایی ناهار را میل کنیم و مهمتر از این موضوع توجه به این نکته است که میتوانیم غذا را کمتر مصرف کنیم؛
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."