نقاش مشهوری درحال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی به طور باورنکردنی زیبا بود و می بایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده می شد .
نقاش آن چنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین می کرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد.
که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد . شخصی متوجه شد که نقاش چه می کند .می خواست فریاد بزند،اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود،مرد به سرعت قلم مویی رابرداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.