اخبار مهم دنیا

اخبار مهم دنیا در این وبلاگ منتشر می شود

اخبار مهم دنیا

اخبار مهم دنیا در این وبلاگ منتشر می شود

اخبار مهم دنیا در این وبلاگ منتشر می شود

۱۲۳ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شکلات

 

با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم کف دستش . او هم یک شکلات گذاشت توی دستم . من بچه بودم ، او هم بچه بود . سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد . دید که مرا می شناسد . خندیدم . گفت : « دوستیم ؟» گفتم :«دوست دوست» گفت :«تا کجا ؟» گفتم :« دوستی که تا ندارد » گفت :«تا مرگ؟» خندیدم و گفتم :«من که گفتم تا ندارد» گفت :«باشد ، تا پس از مرگ» گفتم :«نه ،نه،گفتم که تا ندارد». گفت : «قبول ، تا آن جا که همه دوباره زنده می شود ، یعنی زندگی پس از مرگ. باز هم با هم دوستیم. تا بهشت ، تا جهنم ، تا هر جا که باشد من و تو با هم دوستیم .» خندیدم و گفتم :«تو برایش تا هر کجا که دلت می خواهد یک تا بگذار . اصلأ یک تا بکش از سر این دنیا تا آن دنیا . اما من اصلأ تا نمی گذارم » نگاهم کرد . نگاهش کردم . باور نمی کرد .می دانستم . او می خواست حتمأ دوستی مان تا داشته باشد . دوستی بدون تا را نمی فهمید .

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

 

خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود. باید ساعات زیادی رو برای سوار شدن به هواپیما سپری می کرد و تا پرواز هواپیما مدت زیادی مونده بود، پس تصمیم گرفت یه کتاب بخره و با مطالعه این مدت رو بگذرونه. اون همین طور یه پاکت شیرینی خرید ...


اون خانم نشست رو یه صندلی راحتی در قسمتی که مخصوص افراد مهم بود تا هم با خیال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه کنار دستش. اون جایی که پاکت شیرینی اش بود .یه آقایی نشست روی صندلی کنارش و شروع کرد به خوندن مجله ای که با خودش آورده بود.

 

وقتی خانومه اولین شیرینی رو از تو پاکت برداشت، آقاهه هم یه دونه ورداشت.

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

سم، کارمند عادی یک شرکت کوچک است. روزی او به خاطر کارهای اضافه بسیار دیر به ایستگاه اتوبوس رسید.
او که بسیار خسته بود به خودش گفت: تا اتوبوس بیاید، کمی بخوابم. بیست دقیقه بعد، اتوبوس آمد. این اتوبوس دو طبقه بود. سم وقتی دید در طبقه دوم کسی نیست بسیار خوشحال شد و گفت: آه می توانم دراز بکشم و کمی بخوابم.


او سوار اتوبوس شد و در حالی است که به طبقه دوم می رفت، پیرمردی که کنار در اتوبوس نشسته بود به او گفت: بالا نرو، بسیار خطرناک است.

 

سم ایستاد. از قیاقه جدی پیرمرد دریافت که او دروغ نمی گوید. نیمه شب بود و حتما پیرمرد چیز خطرناکی دیده بود. سم قبول کرد و در انتهای اتوبوس جایی پیدا کرد. با این که جایش کمی ناراحت بود اما به نظرش امنیت از هر چیزی مهم تر بود.

 

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

مفهوم سفسطه

شاگردان از استادشان پرسیدند: سفسطه چیست؟

استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟

هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه!

استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟

حالا پسرها... می گویند: تمیزه!

استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟

 

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟

ملانصرالدین گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.

دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

ملانصرالدین قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.

روز موعود فرا رسید و دوستان ملانصرالدین یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود. گفتند : ملا، انگار نهاری در کار نیست.

ملانصرالدین گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده، دو سه ساعت دیگه هم گذشت، باز ناهار حاضر نبود.

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

 

رنگ، مهم ترین فاکتوری است که حس شادی را در خانه شما جاری می کند بنابراین تا
می توانید با رنگ بازی کنید. وقتی که دیگر از کلمات برای ارتباط برقرار کردن استفاده نمی
کنیم، رنگ ها به میان می آیند، چرا که پر از معنا و مفهوم هستند. رنگ ها می توانند
حواس ما را تحریک کنند افکار ما را متمرکز کنند و احساسات مان را بیان کنند و در هر
موقعیتی، واکنشی متفاوت را ایجاد می کنند. تاثیر شگفت انگیز رنگ ها در شادی آیا
تغییر ساده ای در سایه رنگ ها می تواند به سلامت شما کمک کنند؟ بر اساس فنونی با
سابقه ای قدیمی که درمجموع رنگ درمانی نامیده می شوند، رنگ می تواند واقعاً خلق
وخوی شما را بهبود بخشد و تأثیرات بیشتری هم داشته باشد. رنگ درمانی که به آن
کروموتراپی هم می گویند، به شیوه استفاده از رنگ و نور برای برقراری تعادل، آرامش
ذهنی و بهبود سلامت اشاره دارد.

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترک تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترک تحصیل تو دانشگاه می‌آمدم و می‌رفتم و خب حالا می‌خواهم برای شما بگویم که من چرا ترک تحصیل کردم. زندگی و مبارزه‌ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود.

یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است

 

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

در زمان های قدیم معمول بود که دراویش وشعبده بازها در سر چهارراه ها و معابر عمومی معرکه می گرفتند و چند چشمه بازی می کردند، یعنی هنرها و شعبده بازیهای خود را ضمن اظهار مطالب مشروحی به تماشاچیان نشان می دادند و به فراخور اهمیت هنری که عرضه می کردند از تماشاچیان مبلغی پول دریافت می داشتند.

دراویش معرکه گیر کارشان شعبده بازی، مسئله گویی، مارگیری، مناقب خوانی و شرح معجزات رسول اکرم (ص) و اولیای دین، عملیات پهلوانی، قصه گویی و از این قبیل بوده است.

شکل و ترتیب معرکه گیری به این ترتیب بود که ابتدا درویش یا شعبده باز در وسط چهارراه و معبر عمومی سفره ای پهن می کرد و با کمک معاون و دستیارش مشغول شعرخوانی و سوال و جواب می شد که آن را در اصطلاح معرکه گیران، شیداللهی می گفته اند. اطراف این سفره تا مسافت و عمق یک الی دو متر کاملاً باز بود و جزو حریم درویش معرکه گیر محسوب می شد که هنگام انجام برنامه در آن تردد ورفت وآمد می کرده است. خارج از این محوطه تماشاچیان مجاز بودند دایره وار بایستند و هنرنمایی های معرکه گیر را تماشا کنند.

 

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

قیمت الاغ

 

مرد کشاورزی همسری داشت که از صبح تا نصف شب در مورد هر چیزی شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسرش مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان می داد

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

استاد سخت­گیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا می‌خواند و سؤال را مطرح می‌کند؛

«شما در قطاری نشسته‌اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند و ناگهان شما گرمازده شده‌اید، حال چه کار می‌کنید؟»

دانشجوی بی‌تجربه فوراً جواب می‌دهد، من پنجره کوپه را پایین می‌کشم تا باد بوزد.

اکنون پروفسور می‌تواند سؤال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند؛

حال که شما پنجره کوپه را باز کرده‌اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل می‌شود و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید:

محاسبه مقاومت جدید هوا در مقابل قطار؟

تغییر اصطکاک بین چرخ‌ها و ریل؟

 

 

 

  • مهسا نقوی