تماشگر بازی کودکان اگر بوده باشید . این تصویر اشنا را گمانم بسیار دیده اید : کودکی دغدغه دارد که اسبلب بازیهایش را دیگران نبرند و به بازی نگیرند .
-مال خودم است ، به کسی نمی دهم !
وعروسک و تفنگ وماشین و توپ وکتابش را محکم تر به خود می فشارد .
کودکان دیگر _ طعنه زده یا نزده ، جنجال کرده یا نکرده _ لاجرم پی بازی و جست و خیزشان می روند و کودک را تنها می گذارند . در گوشه ای تنها ، با دستانی پر از بازیچه های فر یبنده و رنگارنگ ، اما بی خاصیت . شادی ولذت و زندگی ان سوتر است . در فریادها و خنده های کودکانی که اسباب بازی ندارند اما اسباب شاذی شان مهیاست . نگاهی به چشمان حریص و بی فروغ کودک دارا _ اما تنها _ که نظاره گر این شادی است ، شرح قصه را کوتاه می کند .
تماشگر بازی کودکان اگر بوده باشید . این تصویر اشنا را گمانم بسیار دیده اید : کودکی دغدغه دارد که اسبلب بازیهایش را دیگران نبرند و به بازی نگیرند .
-مال خودم است ، به کسی نمی دهم !
وعروسک و تفنگ وماشین و توپ وکتابش را محکم تر به خود می فشارد .
کودکان دیگر _ طعنه زده یا نزده ، جنجال کرده یا نکرده _ لاجرم پی بازی و جست و خیزشان می روند و کودک را تنها می گذارند . در گوشه ای تنها ، با دستانی پر از بازیچه های فر یبنده و رنگارنگ ، اما بی خاصیت . شادی ولذت و زندگی ان سوتر است . در فریادها و خنده های کودکانی که اسباب بازی ندارند اما اسباب شاذی شان مهیاست . نگاهی به چشمان حریص و بی فروغ کودک دارا _ اما تنها _ که نظاره گر این شادی است ، شرح قصه را کوتاه می کند .
" از دست دادن "کابوس کسانی است که گمان باطل " بدست اوردن " را دارند . این پندار که ما می توانیم کسی را از ان خود کنیم ف به دستش بیاوریم و در بند تعلق خویش بکشیم ، از اساس وهم و خیال است .
خوش باوری منفعلانه و کودکانه ی کسی است که ایین " باهم بودن " و برای هم بودن "
را نمی داند و مذبوحانه با خود ، دیگری و کاینات می جنگدتا مفهوم مالا نا ممکن و غیر واقعی " مال هم بودن " را جایگزینش کند . والبته که در این تلاش ، به واقع از دست می دهد . نه ادم /ادم ها ررا _ که ذاتا به دست اوردنی نیستند _ بلکه کرامت انسانی ، عزت نفس و شکوه دوست داشتن حقیقی را .
که این ها قربانی مفهومی بی ارزش می کند که حتی بدست هم نمی لید .
این که بیاموزیم بدون این که چیزی / کسی را مال خود کنیم ، از ان لذت ببریم ، پذیرش و انفعال نیست .
برعکس ، درک حقیقت لذت است .
او که زندگی اش را به هییت سکهع های طلا و جواهرات گران بها در اورده و به خیال تحصیل لذت ،
ما یملک اش را در گاو صندوق نگه می دارد و صدها قفل بران می نهد ، جز اضطراب چیزی بدست نمی اورد .
کودکی که بازیچه هایش را وا می نهد و از دست می ریزد ، سرخوش تر و چابک تر می دود و بی خیال از دست دادن ، قهقهه های مستانه سر می دهد و زندگی می کند.
- ۹۸/۰۵/۰۱