یکی از صالحین وارد مصر شد آهنگری را ملاقات کرد که با دست خود آهن سرخ کرده را از کوره بیرون می آورد و حرارت آهن به او صدمه نمی رساند ، با خود گفت : این مرد البته یکی از اوتاد است. پیش آمد سلام کرد و گفت:
ای بنده خدا ،به حق آن کسی که این کرامت را به تو داده دعایی درباره من بنما. آهنگر چون بشنید بگریست و گفت:
ای مرد، آن گمان که به من بردی خطا است. من خود را از صالحین نمی دانم .
یکی از صالحین وارد مصر شد آهنگری را ملاقات کرد که با دست خود آهن سرخ کرده را از کوره بیرون می آورد و حرارت آهن به او صدمه نمی رساند ، با خود گفت : این مرد البته یکی از اوتاد است. پیش آمد سلام کرد و گفت:
ای بنده خدا ،به حق آن کسی که این کرامت را به تو داده دعایی درباره من بنما. آهنگر چون بشنید بگریست و گفت:
ای مرد، آن گمان که به من بردی خطا است. من خود را از صالحین نمی دانم .
آن مرد گفت: این عمل تو را کسی قادر نیست مگر بندگان خالص صالح .
آهنگر گفت: این را سببی است.
آن مرد گفت: بر من منت گذار و آن سبب را برایم بگو.
💎گفت: روزی در همین دکان مشغول کار بودم. زنی صاحب جمال که مانندش ندیده بودم بر من وارد شد و از فقر و پریشانی خود شکایت نمود. من شیفته جمالش شدم .گفتم :
اگر مراد مرا می دهی حوائج تو را انجام خواهم داد.
گفت: ای مرد از خدا بترس من اهل این عمل نیستم.
من هم گفتم: از پی کار خود رو.
آن زن با حال پریشانی رفت. بعد از چندی برگشت و گفت:
ضرورت مرا به اینجا کشانید که تو را اجابت کنم.
در آن حال زن را برداشته به خانه رفتم و درب خانه را قفل کردم.
زن گفت: چرا درب خانه قفل کردی؟
گفتم: ترسیدم مردم از حالم با خبر شوند.
گفت: چرا از خدا نمی ترسی؟
گفتم: خدا غفور و رحیم است.
چون نزدیکش رفتم دیدمش چون شاخه ریحان که از باد تند مضطرب شود در غلق و اضطراب افتاد و سیلاب اشک از چشمش جاری شد.
گفتم: تو را چه می شود؟
گفت: از خدای خود خائف و ترسناکم که حاضر و ناظر به ما است.
🌼گفت: ای مرد اگر دست از من برداری ضمانت می کنم که خداوند آتش دنیا و آخرت را بر تو حرام کند.
کلام آن زن در من اثر کرد .
🌸دست از مقصود خود کشیدم و آنچه داشتم به او دادم و گفتم:
ای زن برو به سلامت که تو را از ترس خدا رها کردم.
آن زن خوشحال و مسرور به خانه اش برگشت. آن شب در خواب دیدم مخدره ای که تاجی از یاقوت بر سر داشت و به من فرمود:
خدای جزای خیرت دهد .
گفتم: شما کیستید؟
فرمود مادر آن زنی که نزد تو آمد و او را از ترس خدا ترک کردی .خدا تو را به آتش دنیا و آخرت نسوزاند.
گفتم: آن زن از کدام فامیل بود؟
گفت: از نسل رسول خدا (ص) .
پس من حمد خدا به جا آوردم. از آن روز آتش به من ضرر نمی رساند و امیدوارم که در آخرت هم مرا نسوزاند.
✅از این داستان روشن می شود که هرکه آتش شهوت خود را از حرام نگه دارد و هنگام فراهم شدن اسباب و هیجان شهوت خودداری کند خداوند آتش را بر او سرد و سلام قرار خواهد داد و در جوار رحمت خود جایش می دهد.
- ۹۸/۰۴/۱۵