اخبار مهم دنیا

اخبار مهم دنیا در این وبلاگ منتشر می شود

اخبار مهم دنیا

اخبار مهم دنیا در این وبلاگ منتشر می شود

اخبار مهم دنیا در این وبلاگ منتشر می شود

۷۷ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود،چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت : ” خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم! من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بدهی رو بهت می دم و با انجام آن کارها می توانی پول گردن بندت رو بپردازی و البته مادر هایدی هم برای تولدت چند دلار می ده و این می تونه کمکت کنه. “جنی قبول کرد…او هر روز با جدیت کارهایی که برایش محول شده بود را انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش برایش پول هدیه می دهد. بزودی جینی همه کارها را انجام داد و توانست بهای گردن بندش را بپردازد.وای که چقدر آن گردن بند را دوست داشت.

 

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

دو فرشته

 

 

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.

این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

مشکل

 

 

مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است.

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با اودر میان بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزانناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش ساده اى وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو:«ابتدا در فاصله ٤ مترى او بایست و با صداى معمولى مطلبى را به او بگو.اگر نشنید همین کار را در فاصله ٣ مترى تکرار کن. بعد در ٢ مترى و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.»آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است.بگذار امتحان کنم

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

-مردانگی-

او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها ...
تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است!

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

-دختر زیرک-

 

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

روزی داستایوفسکی نویسنده مطرح روسی از خیابان می‌گذشت و در میان ازدحام جمعیت ناخواسته پای مردی را لگد کرد. مرد فوری شروع به دشنام گفتن کرد و هر آنچه که نمی‌باید به او گفت. داستایوفسکی حرفی نزد. چند قدم که دور شد برگشت، کلاهش را از سر برداشت، اندکی خم شد و خیلی مودبانه گفت: من داستایوفسکی هستم، آقا! مرد از اینکه به نویسنده معتبری چون او توهین کرده بود سخت شرمنده شد و شروع به عذرخواهی کرد. داستایوفسکی با همان خونسردی گفت: نیازی به عذرخواهی نیست آقا، شما خودتان را معرفی کردید، من هم خودم را معرفی کردم!

در جهانی که زندگی میکنیم کلمات بیشتر از گلوله ها آدم کشته است.چقدر پیش خودمون در خلوت و تنهایی به حرف هایی که در طول شبانه روز می زنیم اهمیت داده ایم ؟ چقدر به این فکر کرده ایم که حرف های ما آیینه ی تمام قد از شخصیت ما است؟

 

 

 

  • مهسا نقوی
  • ۰
  • ۰

سبزی خوردن؛ همان یار قدیمی سفره‌های ایرانی. ریحان، نعناع، جعفری، تربچه، پیازچه و... شما کدام را بیشتر دوست دارید؟ با مجله دلتا همراه باشید.

مگر می‌شود بر سر سفره گرم ایرانی بدون سبزی خوردن نشست؟ این را باید از خانم‌های خانه‌دار ایرانی پرسید. سبزی‌های معطر و اشتها‌آوری مانند شاهی، ریحان، تره، نعنا، جعفری، ترخون، مرزه، تربچه و … هر کدام ویژگی‌های تغذیه‌ای و درمانی خاص خودشان را دارند؛ شما کدام یک را بیشتر دوست دارید؟ با مجله دلتا و این ضیافت خوشمزه همراه باشید.

 

خواص سبزی خوردن
شاید باور نکنید ولی همین سبزی خوردن ساده مثل شاهی و پیازچه و ریحون و … از بیماری‌های مختلف جلوگیری می‌کند؛ حتما شما هم با تجربه دل‌درد و دل‌پیچه و استفاده از عرق نعنا یا با نوستالژی خوشمزه نان و پنیر و ریحان آشنایی دارید.

 

 

 

  • مهسا نقوی